داستان علم
سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۵۸ ب.ظ
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش از جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر کند و تنبل است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، این بار به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی چقدر بی ملاحظه است، دائم جلو می زند!
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد!
۹۸/۰۲/۱۰